"غمی نیست ما برقراریم" یا "این نیز بگذرد"

                                                از ماست که بر ماست !؟

آخ که چقدر سخته که بخوای بنویسی و نتونی.

چه سخته که هر روز، روزی چند بار بیایی و روی پست مطلب جدید کلیک کنی و بعد هیچی به این مغز پوکت نیاد و خیلی نا امید صفحه رو ببندی و صدای موزیکی که داره پخش میشه رو زیاد کنی و چشماتو روهم بذاری و به ناتوانیت توی نوشتن فکر نکنی!

چه سخته که آخر شبا همه ی کلمه ها و واژه ها به سمتت بیان و تو از ترس چشماتو روهم فشار بدی و هی به خودت بگی:تو خوابی..خواب ِ خواب....

میدونی سختر از همه چیه؟؟اینکه ذهن آشفتت همش دنبال یه راهکار باشه...یه راه حل...یه راه نجات...یا شاید هم یه راه برای بیخیالی...

اصلا این روزام همش شده سخت.....!!!!!!

امروز بعد از یک هفته از گذشت حضور حماسی!!!!! رادیومو روشن کردم....لعنت به این روز مسخره....دوباره با موج رادیوم بازی کردم..ایران.....تهران........جوان....

نه از هیچ برنامه ی صبح جمعه ای خبری نبود....من هنوزم باید روزامو با سکوت بگذردونم...انگار این کابووس..یا شاید این رویا....نمیدونم به هر حال هرچی هست تمومی نداره....راستی کی میخوایم از خواب بیدارشیم...بعضی وقتا فکر میکنم بیداریم و خودمون به خواب زدیم و منتظریم تا یکی بیدارمون کنه...چند روز پیش روی یه پلاکارد دستی خوندم:

رای منو دزدیدن ..........دارن باهاش پز میدن!!!

آخ که چقدر دلم برای بهترین دوستم...برای بهترین رفیقم تنگه...برای کسی که نوشتن یادم داد..همونی که وقتی ۲سالم بود و داشتم تو تب میسوختم منو بغل گرفت و تا مطب دکتر دوید..همونی که لباساشُ براش ست میکردم..پیراهناشُ اتو میکشیدم...همونی که تا میومد میدوییدم و خیره خیره تو چشاش نگاه میکردم و میگفتم:سلامت کو...؟؟؟؟کسی که از فوروارد کردن بیزار بود همیشه اس ام اس های ادبیشو میگفت من براش بنویسم و بعد میگفت این خیلی لوسه...حالم بد شد...همون" عبدالرضا" ای  که اگه نبود..اگه حرفای دلگرم کنندش و اعتمادبنفسی که بهم میداد نبود،نمیدونم الان میتونستم آرزو ینویسنده شدنُ داشته باشم یا نه؟ همون کسی که هر شب روی تختش میخوابم و گریه میکنم..همون که بهترین عموی دنیاست...و من نگرانش نیستم..چون میدونم بزرگمنش تر و بزرگوارتر از اونه که زیر فشار این همه بی عدالتی شوونه خم کنه..

ولش کن..ذهن من که توان تحلیل مسائل سیاسی رو نداره...اما من میخواستم بازم از صدا بنویسم..نشد..هرچی موج رادیومو چرخوندندم نشد دیگه...

نشد باز آروم بشینم و با برنامه های صادقانش!!! حال کنم...

نشد که گوینده از سر صداقت بهم سلام کنه....

نشد که من  "صدای جوان ایرانی" مو با دل خوش و خیال آسوده بروز کنم...

دیگه بسه..گفتم که نوشتنو از یاد بردم..شاید چون بهترینم کنارم نیست و از اون بدتر نمیدونم کجاست ؟!،باعث شده حروف هم از لای انگشتای من در برن...

هرچی هست اما بلاخره بروز شد....هر چی هست و هرچی بود بلاخره گذشت و ما موندیم و یه دنیایی که نمیدونیم توی ثانیه بعدیش چی در انتظارمونه...

یـــــــــــــــــــــــــادگـاری:

اصلا فرض که مردمان هنوز در خوابند

فرض که هیچ نامه ای هم به مقصد نرسید

فرض که بعضی از اینجا دور،

حتی نان از سفره و کلمه از کتاب،

شکوفه از انار و تبسم از لبانمان گرفته اند،

با رویاهایمان چه میکنند؟؟

(سید علی صالحی)

 

تا بعد زیر نور ماه در امان باشی

من چه سبزم امروز!و چه اندازه تنم هوشیار است!!!

 

 

 

 

کاندیدای من کوش...

يا يک طنزپرداز مغرض به چه کسي راي مي دهد

 

رضا رفيع

در برهه حساسي به سر مي بريم. ملت ما هم حساس،....فلذا بايد هرکس در هر مقام و لباسي هست - حتي اگر الان بنا به دلايلي لباسش را درآورده است تا استراحت کند - بايد که ظرف همين چند روز باقي مانده تا انتخابات رياست جمهوري دهم، تکليف خودش را خودش به زبان خوش روشن کند. روشنفکر بودن اگر الان به درد نخورد، پس کي به درد مي خورد؟.... وقت گل ني؟.... نفرماييد تو رو خدا،.... خود ني هم اين روزها در سطح وسيعي از نيستان دارد در راستاي انتخابات و ايجاد نشاط لازم فعاليت رسانه يي مي کند.

نواي انتخاباتي ني؛

بشنو از ني چون حکايت مي کند

از رقابت ها شکايت مي کند

کز نيستان تا مرا ببريده اند

هيکلم را چون تريبون ديده اند

هر کسي از ظن خود فوتيده ام

جانب حزب خودش شوتيده ام

من فرو در هر جناحي که شدم

از شعار و شعرها شوکه شدم

راي من از ذهن سبزم دور نيست

بشنود هر کس که چشمش کور نيست....

الغرض،... برتمام صنوف و بر کليه صاحبان مشاغل و بر جميع آحاد ملت فرض است که مواضع خود را خيلي شفاف رو کنند و دشمن را از رو ببرند. اين وسط، طنزپردازهاي هميشه در صحنه نيز بايد الساعه تکليف خودشان را مشخص کنند و نامزد مورد نظرشان را انتخاب کنند.

انتخاب حق همه است. حتي ما که بعضاً نمي خواهيم نام مان فاش شود محض رضاي خداي رفيع در اين انتخاب مهم، يک نکته اساسي که بايد به آن توجه شود اين است که اگرچه هر صاحب شغل و پيشه يي براي راي دادن به يک کانديدا، ابتدا نگاه مي کند که ببيند برنامه هاي او من حيث المجموع چقدر براي کشورش مفيد و نسبت به بقيه کانديداها کامل تر است، اما در حاشيه به موضوع ميزان انطباق برنامه هاي وي با برنامه هاي خودش نيز مي انديشد و اينکه کليت برنامه هاي آن کانديدا تا چه ميزان باعث بهبود فضاي کاري وي و رشد و ارتقاي آن خواهد شد. به خصوص مشاغل زيان آور که از شدت سختي و ايجاد استهلاک و روغن سوزي، نص قانون هم علناً و رسماً بر زيان آور بودن آنها انگشت تاکيد گذاشته و فشار داده است. اخص و اعلاي اين مشاغل زيان آور هم همين شغل مضر طنزپردازي است چرا که علاوه بر خود طنزپرداز، براي دولت و مملکت هم ضرر دارد و اي بسا براي همين روزنامه يي که طنز در آن چاپ مي شود. فلذا شغل شريف طنزپردازي، به ضرس قاطع جزء مشاغل زيان آور است و از همين رو بر جميع طنزپردازان کشور است که در انتخاب کانديداي مورد نظر خود، به نقش موثر وي در کمک به رشد و بالندگي طنز و گسترش دامنه کوتاه آن نيز عنايت لازم را داشته باشند.

شرايط نامزد محبوب من

در همين راستا که عرض شد، بنده به عنوان يک آدم معلوم الحالي که علاوه بر منافع ملت، يک کمي هم به فکر منافع حرفه يي خودش و همکاران طنزپردازش است و نصف عمرش را طنز نوشته است و گزک به دست دشمن نداده است، ترجيح مي دهم به کانديدايي راي بدهم که ذاتاً واجد بيشترين شرايط و امتيازات ما باشد و وانمود نکند که در اين خصوص کم ندارد. ذيلاً و عجالتاً به چند فقره از اين ويژگي ها توجه بفرماييد تا بعد؛

1- جلو بيني اش را ببيند؛ نزديک بين بودن افراد گاهي خيلي به طنزپرداز کمک مي کند چرا که باعث مي شود طرف فقط تا نوک بيني (و اگر بزرگ باشد) خود را ببيند و چون در اين حالت، معمولاً طنزپرداز نقاط دورترش را رصد مي کند و در معرض ديد قرار مي دهد؛ در نتيجه، همين تناقض ايجاد طنزي شيرين و دلنشين براي ملت و مملکت خواهد کرد که همراه با خود نشاط اجتماعي را هم بالا مي آورد. براي فراتر بردن ميدان ديد از نوک بيني، نياز به عمل زيبايي وجود دارد که اگر طرف آگاه شود و تن به اين عمل استراتژيک بدهد، کار و کاسبي طنزپردازان کساد مي شود و ممکن است خداي نکرده دست به هزار و يک عمل ناخواسته بزنند. زمينه عملي شدن هم که در جامعه کم نيست.

2- اهل تجاهل العارف باشد؛ يکي از شيوه ها و شگردهاي طنزپردازي، خود را به ندانم کاري و نفهميدگي زدن است در عين فهميدگي. از اين رو کانديداي مورد نظر ما هر چقدر که اهل تجاهل باشد، بيشتر به ما کمک مي کند که احساس همدردي و همراهي و همذات پنداري کنيم. سياست کاربردي «کي بود کي بود من نبودم... و الي آخر» از اهم اصول طنزپردازانه است که اگر در مشي و مرام کانديداي مورد نظر ما نهادينه و برجسته شده باشد، راهگشاي ما در امر طنزپردازي خواهد بود.

3- سوراخ دعا را گم کند؛ پيدا کردن سوراخ لايه ازن کاري ندارد، چون هزاران تلسکوپ و ماهواره و دوربين براي اين کار وجود دارد. پيدا کردن سوراخ هايي مثل سوراخ دعاست که اندکي مشکل است. اگر شخص کانديدا نگاهي تيز و ريز به مسائل پيرامون داشته باشد و همه چي را به شيوه درست خودش پيدا کند، ديگر هيچي ته ماجرا نمي ماند که ما پيدا کنيم و اين يعني فاجعه. لهذا قدرت رديابي نبايد در نامزد عزيز ما خيلي زياد از حد لازم باشد. هر چيزي يک حدي دارد و آدم بايد حدش را بشناسد.

4- نياز به کاريکاتور نداشته باشد؛ کانديداي ما بايد چنان مواضع اش شفاف باشد که هيچ نيازي به کشيدن کاريکاتور از وزراي وي نباشد. به محض مشاهده يک عکس حقيقي و واقعي از مسائل و مشکلات، آن را باور کنند و در پي رفع آن برآيند. به طوري که ديگر نيازي به ترسيم کاريکاتور و اغراق به خرج دادن و صرف هزينه و فسفر براي باوراندن آن موضوع احساس نشود. در اين صورت زمينه استفاده از کاريکاتور جاي خودش را به طنزنويساني چون حقير مي دهد که به قول معروف، آدم کور از خدا چه مي خواهد، دو چشم بينا.

5- اهل قرائت هاي مختلف نباشد؛ وجود قرائت هاي گوناگون در موضوعات مختلف معمولاً همه را گيج و ويج مي کند و آدم حرف خودش را هم فراموش مي کند. تکليف کانديداي عزيز ما بايد با خودش معلوم باشد. نبايد يک حرف را به صدگونه مختلف بزند. اين طوري که مي شود، حتي قرائت طنزگونه ما هم در لابه لاي ساير قرائت ها گم و گور مي شود و صداي ما به جايي نمي رسد. در صورتي که تنها صداست که مي ماند. البته گاهي هم صدا و سيما با هم. فلذا ما معتقديم که نامزد ما معتقد به فقط يک قرائت واحد باشد ولاغير.

به عنوان مثال و به جهت تقريب اذهان عمومي؛ تصور بفرماييد در جايي که مثلاً 10 نفر پيدا مي شوند که کلمه

« مار» را به شکل ها و صورت هاي مختلف همچون مار نستعليق، مار نسخ، مار شکسته نستعليق، مار ثلث، مار کوفي،مار اريب، مار فينگليش، و هزار و يک جور مار بيمار ديگر مي نويسند و خلق الله را حيران و سفير و سرگردان نگه مي دارند، در اين ميان کانديداي باهوش و غني شده ما با درآوردن و نشان دادن خود مار از داخل کيسه آمار، بدون اتلاف وقت قال قضيه را مي کند و تکليف مخاطبان سرگردان را روشن مي کند.

خب معلوم است که براي ما اين کانديداي آگاه و آشنا به رموز آمارگيري هاي لازم از هر جهت بهتر و مناسب تر است. ما طنزپردازان در انتخاب خود خيلي سختگير تشريف داريم و الکي چيز يعني راي نمي دهيم. به فکر فرداي کار و کاسبي خودمان هم هستيم.

توضيح پاياني و بهره اموات؛ ما براي کانديداي مورد اعتماد خود يکسري شرايط و خصوصيات ديگري هم قائل هستيم، منتها چون با کمبود جا در اينجا مواجه هستيم، بالاجبار از خير و شر مابقي شرايط مي گذريم. در خانه اگر کس است، چند شرط بس است. خدا ما را براي مملکت نگه دارد.

 

 

منبع:روزنامه اعتماد

۱۸/۳/۱۳۸۸

یــــــــــــادگـاری:

من دغدغه دارم این روزها در سرزمینی زندگی میکنم که در آن دویدن،سهم کسانی ست که نمی رسند و رسیدن،حق کسانی ست که نمیدوند.

(میر حسین موسوی)

تا بعد زیر نور ماه در امان باشی