پلی به گذشته.
امروز کسیُ دیدم که پارسال وقتی با دوستام رفتیم و به صحبت هاش گوش دادیم، اونا از اوایل بحث شروع به اس ام اس بازی و کتاب خوندن و خندیدن کردن و من یه پست جدید برای وبلاگم نوشتم. از بس که بی خود حرف میزد.....
امروز باز دوباره داشت همون حرف های پارسالش میزد.من تمام مدت به این فکر میکردم چطوری میشه یه آدم بعد از یک سال هیچ تغیری توی گفتار نداشته باشه؟ و عینا همون حرف ها رو تکرار کنه؟!
بعد تصمیم گرفتم همون پستی بذارم توی وبلاگم که پارسال وسط حرفاش به ذهنم میرسید.البته من از پارسال تا امروز تغیر کردم.نه اینکه عوض شده باشماااا، نه.ولی به افکار جهت داده شده.
ولی گاهی لازمه که آدم یه سرکی توی گذشته بکشه و یه لبخند کوتاهی روی لبش بشینه و بعد توی افکار خودش غرق بشه.
با تشکر از آرشیو....!
"
نمی دانم این روزها چِم شده! این روزا تقریبا مغزم تا مرز ترکیدن پیش رفته و آخر شب که میشهerror میده!از بس که در طول روز فشار میارم به این گردوی کوچک پلاسیده! و وقتی که می خوابم شبیه اون کامپیوتری میشم که از ۸ صبح تا ۵ عصر یکریز روشن بوده و تازه کلی کارمند مثلا متعهد! پشتش می نشینند و یکی یکی بازی می کنن و وقتی روی دکمه یTurn off کلیک میکنی قار قار کنان چند ثانیه ای طول میکشد تا خاموش بشه!
البته همون طور که در چند خط فوق ذکر شد مغز من بیشتر شبیه یه گردوی گندیده ست تا کامپوتر آپ دیت شده ی ادارات!
بگذریم ....راستی
چه خوب است که اینجا Back spaceدارد و تو افکار خط خطی مرا نمی بینی! این جا مثل کاغذ نیست که وقتی صفحه ی دفترت را باز میکنی و قلم را به دلت می سپاری در هر خط چند بار خط می زنی و وقتی برگشتی و می خوانی می بینی که چه ذهن آشفته ای داری! هر چند صفای خودکار و کاغذ چیز دیگری ست، اما این روزها همه چیز پست مدرن و الکترونیکی شده اند. حتی دولت مهرورزمان!!! دولت الکترونیک دارد!!!یاد نتایج کنکور امسال و شلوغی صف کارت بانکها و صفهای پمپ بنزین افتادم!!
بی خیال، ما رو چه به سیاست!!! من هنوز هم همان آدم بی شعور سیاسی ام که هرگز از سیاست دنیا خوشش نمی آید! راستی این جا مملکت اسلامی است واقعا؟! مگر آنها از اسلام چه می دانند؟ مگر من چه میدانم؟ اما عدالت و حکومت علی (ع) زبانزد است، چرا اینجا عدالت را نمی بینم؟!
من هنوز همان جوان ایرانی ام که صدای جوانی را زمزمه میکند و هنوز وقتی صدای جوان را میشنود هیاهو برپا میکند. مثل کودک ۴ ساله ای که وقتی در کودکستان است خاموش می نشیند و تا مادرش را میبیند شروع به حرافی میکند و شیطنت و دلبری میکند!
من همان کودکم که در میان امواج صدا غرق میشوم و وقتی به اولین موج جوانی میرسم انگار دیری ست که آشنایم! من همان کودکم که هنوز صدای جوانی در گوش اوست. هرچند شاید جوان دیگر برترین نباشد!
اما جوان جوان است و عاشق.
و من جوانم و هنوز عاشق "صدای جوان ایرانی".
یــــــــادگـاری:
صدایم داد تا از او بخوانم
که من هم درد غربت را بدانم...
تا بعد زیر نور ماه در امان باشی![]()
حالا که امدی سلام!